سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صفحه خانگی پارسی یار درباره

مصطفی چمران

هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد،


 

 تو او را خراب کردی،


 

خدایا، به هر که و به هرچه دل بستم،


 

 تو دلم را شکستی،


 

 عشق هر کسی را که به دل گرفتم،


 

 تو قرار از من گرفتی،


 

هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم،


 

 در سایه امیدی، و به خاطر آرزویی،


 

 برای دلم امنیتی به وجود آورم،


 

 تو یکباره همه را برهم زدی،


 

 و در طوفان های وحشتزای حوادث رهایم کردی،


 

 تا هیچ آرزویی در دل نپرورم


 

هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم....


 

 تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم


 

 و به جز تو آرزویی نداشته باشم،


 

 و جز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم،


 

و جز در سایه توکل به تو، آرامش و امنیت احساس نکنم...


 

 خدایا ترا بر همه این نعمتها شکر می کنم."
 

 

دکتر مصطفی چمران

 

 

 


ادمها (دکترشریعتی)

    نظر

3- انانیکه وقتی هستند، هستند. وقتی که نیستند هم هستند. آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند. کسانی که هماره به خاطر ما می مانند، دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قایلیم.

 

 

4- انانیکه وقتی هستند، نیستند. وقتی که  نیستند، هستند. شگفت انگیزترین آدمها. در زمان بودنشان چنان قدرتمند و با شکوهند که ما نمی توانیم حضورشان را دریابیم، اما وقتی از پیش ما می روند نرم نرم ، آهسته آهسته درک می کنیم، باز می شناسیم، می فهمیم که آنان چه بودند، چه می گفتند و چه می خواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می گیریم قفل بر زبانمان میزنند، اختیار از ما سلب می شود، سکوت می کنیم و غرقه در حضورشان.


دکتر شریعتی

    نظر

دکتر شریعتی انسانها را به چهار دسته تقسیم میکند:

1- آنانی که وقتی هستند، هستند. وقتی که نیستند، هم نیستند، عمده آدمها. حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم می شوند، بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

2-  آنانی که وقتی هستند، نیستند. وقتی که نیستند، هم نیستند، مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی گذاشته اند. بی شخصیت اند و بی اعتبار. هرگز به چشم نمی آیند. مرده و زنده اشان یکی است.

اما بقیه این مطلب را بعدا می گویم تا بتوانی بیشتر اندیشه کنی!


کوله بار سفر

    نظر
میخواهم کمی بیاندیشم این سالها به اندازه تمام عمر از خود بی خبر بوده ام. می دانم سرانجام روزی خواهد آمد که بی هیچ عذر و بهانه ای باید عزم سفر کنم اما همراه با این روح فرسوده کدام کوله بار پر خواهد توانست سختی این سفر طاقت فرسا را فرو بنشاند. باید امروز به یاد آن کوله در آن گوشه فراموش شده باشم، فردا بسیار دیر است. بی گمان امروز کسی از من نخواهد پرسید، اما هنگام رفتن چگونه خواهم توانست پاسخگوی آنهمه سوال بی جواب باشم. من نمی خواهم رفتنم اینگونه باشد. تو ای دوست من چطور؟